نوشتن دربارهی صادق چوبک کار سادهای نیست. او داستاننویس بزرگی بود که همواره در انزوا میزیست، در نشستهای ادبی حضور نمییافت، عضو حزب و گروهی نشد و در سرتاسر عمرش به مصاحبهای تن نداد. او در آخرین روزهای عمرش در امریکا، روزی ناگهان کنار شومینه رفت و از همسرش خواست تا تمام یادداشتهای شخصیاش را به آتش بسپارد. «همهشان را وردار بیار بسوزان.» محتوای این یادداشتها چه بود؟ یادداشتهایی که چوبک سالها، هر روز کلی وقت صرفشان میکرد تا آنها را در دفترهای بزرگ و قطور بنویسد. حتی مراقب بود جوهر فرار نباشد مبادا در آینده کلمهای محو شود. چرا زمانی که در ایران زندگی میکرد در حیاط خانهاش صندوق آهنی چال کرده بود تا یادداشتها را در آن نگه دارد باز شبها خوابش نمیبرد؟
داستانهای چوبک فرجامی تلخ و درونمایهای کوبنده دارند. او با نگاه خاص به جهان هستی شخصیتهایی که خلق کرد تجسم بارزی از آدمهای وامانده و معناباخته بودند. آدمهایی که به قول آلبر کامو گویی با لگد به جهان پرتاب شدند و مانند سیزیف در یک دور و تسلسل باطل کولهباری از فقر، هراس و غرایز سرکوفته را بر دوش میکشند.
(دریایی که همیشه طوفانی بود: سیری در زندگی و آثار صادق چوبک از محمدرضا اصلانی)
بسیاری او را همراه صادق هدایت و بزرگ علوی، پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
از آثار مشهور وی میتوان به مجموعه داستان انتری که لوطیاش مرده بود و همچنین رمانهای سنگ صبور و تنگسیر اشاره کرد.
صادق چوبک در ١۴ تیر ۱۲۹۵ خورشیدی در بوشهر به دنیا آمد. پدرش تاجر بود، اما به دنبال شغل پدر نرفت و به کتاب روی آورد. در بوشهر و شیراز درس خواند و دورهی کالج آمریکایی تهران را هم گذراند و در سال ۱۳۱۶ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.
چوبک در سال ۱۳۵۵ خود را بازنشسته کرده و راهی انگلستان و سپس آمریکا شد. صادق چوبک در اواخر عمر بیناییاش را از دست داد و در روز ۱۳ تیر ۱۳۷۷ در برکلی آمریکا در ٨١ سالگی درگذشت و بنا به وصیتاش یادداشتهای منتشر نشدهاش را سوزاندند. همچنین بنا به درخواست خودش جسدش را نیز سوزانیدند.